الینا عزیزمالینا عزیزم، تا این لحظه: 12 سال و 8 ماه و 15 روز سن داره
سینا عزیزمسینا عزیزم، تا این لحظه: 9 سال و 1 ماه و 3 روز سن داره

الـیـنـا مـلکه شـهرعـشق

نوشهربهار93 - سری 2

سلامممم خوشگلم سری دوم عکسای سفری که خیلی بهت خوش گذشت رو اومدم بزارم صبح روز بعد همین که صبحونه رو خوردی سلطلتو برداشتی و گفتی مامان بریم   الینا اینجا میگه مامان کفشاتو درار بیا با هم ماهی درست کنیم دخملیمون از آب بازی خیلی خوشش میاد ولی نمی دونم چرا دریا و این همه آب که میبینه دوست نداره اصلا بره سمتش عاشق سرسره ای مخصوصا از نوع بزرگ با شیب زیاد یه طورایی هیجانی  این رو رفتی حالا نمی دونم برای بار اول میترسدی یام که میخواستی واسه باباجونت ناز بیاری چنان اون بالا گریه کردی و میگفتی میترسم که بابایی هم اومد کمکت و از اون به بعد ولکن اینجام نشدی دیگه  دوست ه...
27 خرداد 1393

نوشهر- بهار 93

سلامممم ما اومدیم با عکسای پر خاطره از سفرمون       حدود ساعت 5 بعداز ظهر17 خرداد بود که رسیدیم مجتمع آموزشی رفاهی  بانک مرکزی بعد از گرفتن یه کوچولو خستگی با دخملی دوش گرفتیمو آماده شدیم اومدیم محوطه و دیدن دریای عزیز دخملی همین که چشش به وسایلای بازی افتاد ذوق کنان دوید و مونده بود توپ بازی کنه یام سرسره بره یا... روز بعد و بازهم دریا و بازی و کلی فعالیت  صبحا بعد از صبحانه سریع میرفتیم داخل محوطه ازمحیط و هوای دلنشین اول صبحی  لذت میبردیم همین که چشت به دریا افتاد کلی ذوق کردی ملوس مامان تا اینکه کم کم حسام جونو بقیه اومدن و باهاشون مشغول بازی شدی&nb...
24 خرداد 1393

روزهای شیرین پایانی بهار

سلاممم  به دوستای گلمونو گل دخملمون یه چند روزی رفته بودیم به دیار سرسبز و با طراوت شمال و با کلی عکس از دخملیییی برگشتیم خوب بود مخصوصا واسه دخملیییییییی کلییییی بازی کرد تا جایی که دیگه با کمبود انرژی مواجه میشد    حالا سر فرصت میام تمام عکسارو میزارم  تا بعد    ...
22 خرداد 1393

روزهای شیرین بهاری 4

سلام به دختر عزیزم و دوستای گلمون دختر عزیزم دیگه داره مثل بلبل صحبت میکنه بعضی اوقات چنان شیرین و خوردنی میشه که نگو و بعضی اوقات هم حرصصصصص در میاره بدجور مثل طوطی شده هر چی بشنوه میگه و تکرار میکنه موندم چیکار کنم میبرمت بیرون یا خونه کسی اگه چیزی رو که نباید بشنوی رو بشنوی کارم دراومده است تا بخوام از زهنت ببرم بیرون یام همینطور حرکتی چیزی رو اگه ببینی دیگه یه طورایی با خودم میگم اوه اوه بیچاره شدم رفت و کارم دراومده تا بخوام که جزء رفتارت نباشه خلاصه که فکرم بدجور مشغوله که این دوران حساس رشدت چطور میگذره راستش نگرانم ولی وقتی فکر میکنم  با خودم میگم هر چی حساس بشی بدتر مبشه و به چیزای خوب سعی کن فکر کنی خلاصه که رفتم تو فکر ...
5 خرداد 1393
1